تا نام تو برده میشود، چراغهای صلوات، در جان لحظهها فروزان میشوند.
تا فضیلتی از تو گفته میشود، دلها از بوی گل محمدی زنده میشوند. یاد
نویدبخش تو، دربهای صبح را به رویِ ما میگشاید. قرآن تو، نزدیکترین
راه رهایی است و نهجالفصاحهات، پاکترین مبحث بندگی.........
ی قلم ای همسخن رازها پرده گشا از رخ اعجازها
امشب از آیینه سخن ساز کن شور دگر در دلم آغاز کن
می بده چون ساقی جان آمده صادق محبوب جهان آمده
او که گل سر سبد رازهاست آینه دار همه اعجازهاست
شب شب زیبای غزل گفتن است آینه در آینه بشکفتن است
شب شب نور و گل و آیینههاست شب شب اقرار غم سینههاست
مرغ دلم پر زد و پرواز کرد تا که سفر سوی تو آغاز کرد
رفت به جایی که پر از نور بود سینه آیینه پر از شور بود
دید ملائک به سما آمدند با دل پر شور و نوا آمدند
صدق و صفا صادق اهل کرم آمده تا پاک شود رنگ غم
آمده تا عشق شکوفا شود بغض دل پنجرهها وا شود
عشق تا شکوه ز تاریکی این دنیا کرد دستِ حق پنجرهی رحمت خود را وا کرد
ناگهان قافله سالارِ سرآمد، آمد عشق یکباره چنین گفت: محمد(ص) آمد
آمد آن مرد امینی که خدا یارش بود و صداقت همه جا تشنهی دیدارش بود
آمد و غنچهی امید شکوفاتر شد ذهن آئینه پُر از بال و پرِ باور شد
هر کسی دید تو را عاشقِ گفتارت شد "چشم بیمار تو را" دید و گرفتارت شد!
ولادت پیامبر اکرم بر همه شما مبارکباد
نه شاعرم تا بتونم واسه نگاهت غزل بگم
نه قادرم تا بتونم واسه چشات قصد بگم
فقط اینو خوب میدونم تا زنده ام تا جون دارم دوست دارم.......
برگـَـــرد..
يادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـي..
نمي خواهم عُــمري به اين اميد باشَـــ ـــ ـم
كه براي بُردنَش بر مي گردي ..
به نام کلام دروغین عشق برید ادامه مطلب
چند وقتی بود که میخواستم برای تو درد این قلبی را که شکستی و رفتی بنویسم
اما تا میخواستم بنویسم قطره های اشکم بر روی کاغذ میریخت
و نمی توانستم آنچه را که میخواهم بر روی صفحه کاغذ
خیس بنویسم.حالا دیگر یک قطره اشک نیز در چشمانم نمانده و
همان قلب شکسته ام تنها یادگار از عشقت به جا مانده
قلبی که یک عالمه درد دارد ، دردی که مدتهاست دامنگیرش شده است.
از آن لحظه ای که رفتی در غم عشقت سوختم و با لحظه های تنهایی ساختم.
نمی توانستم از او که مدتها همدل و همزبانم بود جدا شوم ،
اما تو رفتی و تنها یک قلب شکسته سهم من از این بازی عشق بود
??o?†i?uê?
گاهی سخت می شود … ❤دوستش داری و نمی داند ❤دوستش داری و نمی خواهد
❤دوستش داری و نمی آید
دوستش داری و سهم تو از بودنش
فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت
❤دوستش داری و سهم تواز این همه ، تنهایی است ....
فقـــط خــواستـــمــ... اونـــیـ کـــه دنیــــایــ منــــهـــ ؛
به حرمت آن شاخه ی گل سرخ که لای دفتر ترانه هایت خشک شد !
به حرمت قدمهایی که با هم در آن کوچه ی همیشگی زدیم ! به حرمت بوسه هایمان ! نه ! تو حتی به التماس هایم هم اعتنا نکردی ! قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه تو ام که ساده فریبم داد ! قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم .
داستان عاشقانه بهنام و مرجان (دو فرشته عاشق )
دوستان گلم این بار داستان زیبای بهنام عزیز که برام فرستاده بود
رو براتون بزارم. ... پیشنهاد میکنم از دست ندید و تا آخرش بخونید.
قصه از اونجا شروع شد که پدرم ورشکست شد
وما از استان البرز به سراسیاب ملارد کوچ کردیم .
من 15سال بیشتر نداشتم هم کار میکردم وهم درس میخوندم
خلاصه یک روز داشتم شیشه شکسته خونمونو عوض میکردم
که چشمم افتاد به دختری که تو بالکن خونه روبرویی بود؛دلم لرزید
بدنم به لرزش افتاد انگار میشناختمش مات نگاه کردنش شدم.
از روز به بعد همه کارم شده بود نگاه کردن از پشت شیشه به خونه روبرویی
هرسری که میدیدمش دلم بیشتر وبیشتر میلرزید
بالاخره دلو به دریا زدم یه شب بارونی گیتارمو به دست گرفتمو
با صدای بلند اهنگ سیاوش قمیشی که بلد بودمو خوندم:
شب .... شب که میشه تو کوچه غم اشک من میشه ستاره
من وقتی چشمامو به ابرا میدم اسمون بارون به باره
میخونم اخ که دیگه فرنگیز عشق تو داغونم کرد
به کی بگم که چشمات منو تو غصه داغونم کرد .....
اون امد بیرون وای خدا انگار صدام به لرزه افتاد شعرمو ادامه دادم تو خونه تنها بودم
منو نگاه میکرد با هر نگاهش یه تیر انگار به قلبم اثابت می کرد.
شعرم تموم شد خنده ایی کردو رفت داخل دلم بیشتر گرفته تر شد.
برو ادامه مطلب
??o?†i?uê?
?-†?êmê§ |