در این دنیا کسی یار کسی نیست ما تجربه کردیم کسی غمخوار کسی نیست
خودم را واسه خیلی چیز ها آماده کرده بودم واسه کلی حرف,در ماشین رو باز کرد
و رو صندلی کناریم نشست کاغذی رو داد دست کاغذ رو گرفتم و تو دستم مچاله
کردم یه نفس عمیقی کشیدم و تو چشمای گریونش که ملتمسانه نگام میکرد خیره
شدم اما باید میگفتم بی شرمانه نگاش کردم و گفتم دیگه ازت خسته شدم,دیگه
نمیخوامت,دیگه واسم بی ارزشی,بابا به چه زبونی بگم دیگه فراموشم کن میخوام
واسه همیشه برم و ترکت کنم کاغذ رو تو دستم فشار میدادم و هی میگفتم و دونه های
اشک از چشماش جاری میشد نمیدونم چیشد ماشینی اومد و زد به ماشینم و دختر مرد
درحالیکه بهت زده شده بودم نامه مچاله رو بازکردم فقط یه جمله نوشته بود که دلم
را سوزوند و تا اخر عمرم خواهم سوخت:
"تو اگه بری من میمیرم"
نظرات شما عزیزان:
?-†?êmê§ |